مقدمه

ساخت وبلاگ
میگویند قسمت نیست؛حکمت است... اما من نه معنی قسمت را میدانم نه حکمت را.. اما خدا! تو که معنی طاقت را میدانی!!! تمام شده؛ تمام! مقدمه: با امیدی گرم و شادی بخش با نگاهی مست و رویایی دخترک افسانه می خواند نیمه شب در کنج تنهایی بی گمان روزی ز راهی دور میرسد شهزاده ای مغرور میخورد بر سنگ فرش کوچه های شهر ضربه ثم ستور باد پیمایش می درخشد شعله خورشید برفراز تاج زیبایش تار و پود جامه اش از زر سینه اش پنهان به زیر رشته هایی مردمان در گوش هم آهسته میگویند آه...او با این غرور و شوکت و نیرو در جهان یکتاست بی گمان شهزاده ای والاست دختران سر میکشند از پشت روزن ها گونه هاشان آتشین از شرم این دیدار سینه ها لرزان و پر غوغا در طپش از شوق یک پندار ((شاید او خواهان من باشد)) لیک گویی دیده شهزاده زیبا دیده مشتاق آنان را نمیبیند اواز این گلزار عطرآگین برگ سبزی هم نمیچیند ... #فروغ فرخزاد# دفترش رو باز میکنه و دستبندش رو روی میز میذاره.و مثل همیشه قبل از نوشتن متن جدید ، اول خاطرات قبلی رو میخونه. *14/6/89 سلام دفتر جونم امروز نامزدی نغمس.با سمیرا اومدیم داریم به مامانم کمک میکنیم مدل مبلا رو عوض کنه. سهیل رفته شیرینی بگیره. مامان داره صدام میکنه.میام بعدا مینویسم! 28/6/89 امروز تولد نغمس.خانواده پیمان(شوهرش)خواستن عقدو همین امروز بگیرن.هیچ چی نتونستم براش بخرم.واسش شعر نوشتم و بهش دادم.همه مسخرم کردن حتی پیمان و سهیل.هرچند اونا همیشه منو مسخره میکردن.علی الخصوص سهیل.مهم نیست. از 4روز پیش از سمیر خبری نیست.غیبش زده. همیشه میگفت روز عقد نغمه منو میبره شهر بازی.اما از زیرش در رفت.نامرد! خب اگه میگفت نمیبرمت منم اسرارکه نمیکردم.به هر حال.حالم اصلا خوب نیست! 30/6/89 سلام دفتر خوبم. میدونستی این سمیر خیلی نامرده.خییییلللللللییییییییییی!داره میره.میمرد دانشگاه نمیرفت؟حد اقل تهران میرفت.اه.تنها کسایی که تو این دنیا دارم دارن میرن. خدا چرا اینکارو با من میکنی؟ باید بریم بدرقه.هه!میریم پشتشون آب بریزیم. فعلا دفتری! 28/10/89 سلام.خوبی دفتر جونم؟من که خیلی خوبم.داریم میریم اصفهان.آخه سهیل دانشگاه قبول شده. ورودی بهمن.داریم میریم اونجا ساکن شیم.امروزم باید تورو بذارم تو کارتن که ببریمت خونه جدید. اوه اوه اوه...!مام داره صدام میکنه.اونور مینویسم.خب؟ناراحت نشیا!خدافظ. 7/6/90 سلام my dear dairies ببخشید.گمت کرده بودم.درست بعد اساس کشی فهمیدم. دیشب بعد کلی دردسر از انباری پیدات کردم.خودت که میدونی! عین حقیقت.اصل مطلب اینه. امروز هم خوشحالم هم ناراحت. سهیل امروز رفت. استادش بهش بورسیه مالزی داد.اونم رفت. نغمه که تهرانه.سهیلم رفت خارج.علی موند و حوضش. حوصله ندارم دفتری. فعلا خدافظ. 30/6/90 وایییییییییییییییییییییییییییییییی.سلاااااااااااااااااااممممممممممممممم! انقد خوشحالم که نگو.بابا گفت: بعد سهیل اینجا دیگه کاری نداریم.برمیگردیم تهران. میخوام برم پیش نغمه.اما دفتری!؟ بدون سمیر و سمیرا تهران کیف نداره که.داره؟ حالم گرفته شد.بابای 2/7/90 به به.به به.خداییا ارشد مدرسه شدن حالی میده ها.اما پنجم ابتدایی اصلا این مذه رو نمیداد که الان سوم راهنمایی داره. حیف دفتر جونم که هیچ وقت نمیتونی تجربش کنی. خب من برم کارای فردامو انجام بدم. 28/7/90 امتحان ادبیات:13 سلامتی معلمی که امتحان میگیره.نه انتقام. حال ندارم.فعلا. 2/8/90 این روزا اصلا خوب نمیگذرن.شایدم اصلا نمیگذرن ...نمیدونم.نغمه دو هفتس تو خونه زندانی شده.پیمان زیاد سعی میکنه ببینتش.اما نمیذارن.نمیدونم چرا دعوا شد! فقط دارم گیج میشم.... . . . ببخش.بابا داشت نغمرو میزد.مجبور شدم برم.اصلا حال ندارم.فعلا 5/8/90 مطمعنم اگه حالشون خوش بود مطمعنأ دعوام میکردن که چرا ایجا هم دست از سر نوشتن برنمیدارم.اما خب اونا یه گوشه وایسادن.مامان و بابا و مامان پیمان هم رفتن تو اتاق داد ستان.منم نسشتم رو نیمکتای جلوی اتاق قاضی و منتظرم هر وقت صدا کردن به نغمه بگم برن تو. اععصاابم از این مرده بهم ریخت.از اولش که اومده وایساده اینجا زل زده به من. دست سربازه درد نکنه .انگار دید مرده داره منو قورت میده بردش اونور. اسممونو خوند.برم نغمه رو صدا کنم.بعدا مینویسم.فعلا 10/8/90 سلام الان دقیقا پنج روزه هر روز میایم دادگاه.از حرفای بقییه میفهمم دادگاه حکمو به نفع ما داده.اما اینکه نفع ما چیه رو نمیدونم.اما میگن #طلاق# .نغمه!طلاق! واسه 22م دادگاه وقت داده واسه طلاق.هه!فردای تولد من. فعلا خدافظ 19/8/91 پیمان مرد.دیشب مست کرده بوده.با دوستاش سوار ماشین میشن.با ماشین میرن توتیر برق. همشون سالمن.فقط پیمان مرده.آه مامان گرفتش.دیشب سر نمازش همچین اهی کشید که پشت منم لرزوند. خدا همرو بیامرزه. (بچه ها واسه پیمان فاتحه بفرستید.این قسمت داستان کاملا حقیقیه.من همیشه خواستم خدا ببخشتش.ازتون میخوام شما هم هم اونو دعا کنید هم منو.) 21/8/90 امروز از دادگاه برگشتیم.آخرین روز بود. به جای مهر طلاق تو شناسنامه نغمه مهر فوت خورد.میگن مهریه هم تعلق نمیگیه بهش مهم نیست..از وقتی اومدیم مطمعن شدم تولدی در کار نیست.نغمه تلخ شده.مدام داره آهنگ امیرو گوش میده. امشب باز رفتی زووووود اما خــــب عطرت موووووند با گریه منو خوابووووند تو دوس داری که در ری سریع من یه احساسی یه شهریوری توووو داری حوصلمو سر میبری میپیچی به پروپای من بی دلیل تو کاری نمیکنی لب و دهنی فقط حرف میزنی دیگه دوره دوره رابطه بین ما تنهایی تو خونمونه حالا که این همه وقت این حرفا تو خونه بوده خاطراتو میندازم دور من دونه دونه ... (شهریوری.امیر تتلو) من چقد درس دارم.فعلا دفتر جونم .برم به درسام برسم. اشکهاش رو پاک میکنه. خودکار وتو دستش میگیره و بعد 9ماه دوباره مینویسه.9ماهه فقط درس خونده تا به چیز دیگه ای فکر نکنه؛با اینکه فقط سه ماه از 9ماهو رفته مدرسه با معدل 19/90 قبول شده. مینویسه حرف های این 9 ماه رو.تنها در چند خط. 28/5/91 سکوت میکنم... گاهی سبک نشم سنگین ترم! سلام برگشتم.ببخش که ننوشتم.اما الانم حرفی ندارم.خداحافظ. خصوصی های عمومی ...
ما را در سایت خصوصی های عمومی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : شبنم shabzade بازدید : 217 تاريخ : پنجشنبه 24 مهر 1393 ساعت: 19:12